ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 24 شهریور 1389 به شماره سریال 80494 در سایت شعرنو
********
شب ازسرم پرید
اما افق دمید
اینجا منم ، تنها چوخنیاگر غریب
تاول به پازده
درانتظار کی ؟
درانتظار چی ؟
غیر ازسکوت تلخ هذیان وتب به سر
درانتهای یک کومه ی خموش
اما نه
آنجا سگی کز کرده گوشه ای
عو عو کنان میخواندم بیا
من هم چوتو غریب
خندم به حال او،گریم به حال خود
هردوگرسنه ایم،هردودرامید
سگ انتظار نان، من انتظار آو
اما چه سود
روزم به سررسیدچون روز دیگری
تا شام تلخ تری
باران غم بازبرزمین چکید
باز هم درانتظار ، اوهم درانتظار
درانتهای روز ازدست عابری سنگی خورد به سر
فرق است بین ما
سگ سنگ میخورد،من غصه میخورم
او خوردورفت
من همچنان درانتظاراو
بغضم چه میشود؟
s@rv
سلام بر استاد خودم جناب اقای لقمانی عزیز بازدید از وب شما بسیار جالب و تماشای بود فیض بردیم با اجازه شما من شما را با چه ادرسی لینک کنم ممنون میشم برام بفرستی