سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

تاسحردرسجده بنشینم ؟!

ثبت شده درتاریخ یکشنبه22بهمن1391به شماره سریال222496 درسایت شعرنو

سایتهای : شعریک – شعرناب – فیس بوک

همچوبارانی شدم همراه سیلابی روانم

میچکد دردی گران ازلا به لای استخوانم

شعله ی شمعی درونِ محفلِ رندانه گشتم

تا بسوزاند دراین جمعِ حریفان جسم وجانم

درمیان بی کسی ها سایه هم با من نسازد

چون نمی خواهد دراین غمها بماند هم زبانم

پشت هم تاریکی وُتنهاییِ شبهای پروهم

دربهارعاشقانه این چنین خشک وُخزانم

غصه ی نامردمی ها تاروُپودم را شکسته

نی که ازشوریده گی های زمانه ناتوانم

خنده ها زخمی شده آهنگ شادی رفت ازلب

لاف آزادی زدم ، اکنون بسوزد آشیانم

درجوارمن هزاران دشمنِ نادان نشسته

ناتوان گشتم ستیزم ، چون ندارد زه کمانم

تاسحردرسجده بنشینم شودحاجت روایم؟!

من که میدانم ندارد یک ستاره آسمانم ؟!

s@rv

**

یک زائو !

برای تولد هزارقلودرد ؟

چگونه؟!!!!!

مسافربوسه هایم نم کشیده !

ثبت شده درتاریخ دوشنبه16 بهمن 1391 به شماره سریال 221329 درسایت شعر نو

سایتهای : شعرناب – شعر1 –سیمین ساق

مسافرکوله بارت راببندچون وقت رفتن شد

صدای گامهای تو

مراتا انتهای بی کسی همراه میسازد

سرودکوچ تنهائی برایم شکل میگیرد

وآذین میکنم ویرانیِ دل رابااندوه

مسافربوسه هایم نم کشیده !

زیرِسیلابِ دوچشمانم

وهرلحظه روی گونه هایم چنگ اندازد

دلم ازباوررفتن گرفته !

وداع چون، قصه ای تلخ است !

ندانستم که هرآغاز، پایانی دگردارد!

چگونه باقلم درشعربی روحم دوباره غصه افزایم ؟

مسافرعطر گیسویت

جاخوش کرده درآغوش بی تابم !

وهرلحظه بیادتومرابی خودکندازخود

مسافروقت رفتن شد ولی غارت مکن دل را

که بی دل درستیزم با سکوت تلخ تنهایی

اما می نشینم باطنین گنگ بربام سیاه خود

 انتظارم درخیالِ خود، برگردی

یکباردگرگرمی دهی آغوش عریانم

s@rv

*******

امشب ویاردارم

غمهایم

نه ماهه شدند!

بگوتاکی نشینم...!؟

ثبت شده درتاریخ یکشنبه 17دی1391به شماره سریال215776درسایت شعر نو

وساینهای :شعر1 – شعرناب – سیمین ساق – ناب سرایان - فیس بوک

لخته لخته بغض میبارد

میان لحظه های غرقه دراندوه تب دارم

درون کلبه ای عریان بجای گرمی دستان پرمهرت

چگونه تن کُنم این رختِ تنهائی که بردوشم گلاویزاست

گهی ازپنجره چشمان من طی میکند این راه طولانی

خیالم لحظه لحظه میخزدبرگامهای خسته ازراهت

بغیرازشاخه های خشک دگرچیزی نمیبیند

که بابادخزان هرگوشه ای پرتاب میگردد

وبارانی که میباردغبارتشنگی ، برسینه ی سردش

 بسوی بستردردم دوباره بازمیگردم !

نگاهم خیره برتصویرخندانت

درون قاب دیواری

صدای قهقه ات درخانه میپیچد

لبانم نوشخندی میزند یادآوررویای گمگشته

وغم ازدیده گانم پاک میسازد

ولی افسوس !

سراسیمه هرسوروکنم ، تنهای تکراری

دوباره خط خطی کردم ،این بوم سیاه خود!

چوخواندی نامه ی شورم !! سفرکوتاه کن

چون انتظارم خسته گردیده !

بگوتاکی نشینم کنج این در، بانگاهم راه پیمایم !؟

 برگردی وقربانی کنم جان را

که ازدردوبلا محفوظ گردی تو؟!

s@rv

تقدیم به دودخترعزیزم درخارج ازکشور که سالهاست آنها را ندیدم

http://shereno.com/5531/24520/215776.html