ای شمع من آن شعله رقصان توبودم
ای شعله من آن آتش بی جان تو بودم
پروانه من آن شمع دل وجان توبودم
ای دوست من آن مونس پنهان تو بودم
حالا که دگر نیست مرا مونس و یاری
شادی وصفا گشته ازاین خانه فراری
ای شمع بیا روشنی خانه من باش
ای شعله توهم گرمی کاشانه من باش
پروانه توهم مونس تنهائی من باش
ای دوست بیا گوش بدین قصه من باش
s@rv
سلام جناب لقمانی
چه شعر زیبایی بود . خواستم سری بهتون بزنم