سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

تا به کی

یکی بود یکی  نبود همه چی تنهائی بود

آخه تنهائی چیه غم ما دست کیه

دیگه من خسته شدم مرغ پر بسته شدم

کسی یادم نکنه دنیا شادم نکنه

دیگه فریاد میزنم با کی من حرف بزنم

غم نشسته تو دلم باطل و بی حاصلم

شب و روز من سیاه عمر من گشته تباه

جسم من خسته شده در به روم بسته شده

درد واین ناله من شده همسایه من

تا به کی غم بخورم من که عشقی ندارم

s@rv

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:33 ب.ظ http://fond .bloogsky.com

سلام.خیلی زیبا بود.اگه دوست داشتی یه سر هم به کلبه کوچیک من بزن مطمئن باش مهمون نواز بدی نیستم . اگه اجازه بدی تبادل لینک هم بکنیم.موفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد