یکی بود یکی نبود همه چی تنهائی بود
آخه تنهائی چیه غم ما دست کیه
دیگه من خسته شدم مرغ پر بسته شدم
کسی یادم نکنه دنیا شادم نکنه
دیگه فریاد میزنم با کی من حرف بزنم
غم نشسته تو دلم باطل و بی حاصلم
شب و روز من سیاه عمر من گشته تباه
جسم من خسته شده در به روم بسته شده
درد واین ناله من شده همسایه من
تا به کی غم بخورم من که عشقی ندارم
s@rv
سلام.خیلی زیبا بود.اگه دوست داشتی یه سر هم به کلبه کوچیک من بزن مطمئن باش مهمون نواز بدی نیستم . اگه اجازه بدی تبادل لینک هم بکنیم.موفق باشی.